۱۳۹۱ مرداد ۲۶, پنجشنبه

آتاتورک معلم اخلاق بود یا رضا شاه بزرگ ؟


آتاتورک معلم اخلاق بود یا رضا شاه بزرگ ؟

ملتِ ایران همیشه یک مشکلِ بنیانی داشته‌اند، اینکه مسئله‌ی فلسفه و خردگرائی به مفهوم درست هیچگاه بین ایرانیان باب نبوده. به گویشی دیگر،  ما دست کم پس از اسلام یک روشنفکر و فیلسوف شهیر و مشکل‌گشای جامعه که گفتارش در پندار ملت ایران نهادینه شده باشد،  نداشته‌ایم.

مشکل امروز ما در همین « نبود یک پیشینه‌ی ذات منطق‌گرا در پندار مردم» برای مراجعه‌ی ایرانیان به منظور یک وحدت فکری برای عبور از تنگناهای اجتماعی و تاریخی است.  همین کمبود باعث شده که ما هیچ قانونمندیِ درستی برای گفتار و افکار و کردارهای اجتماعی و انسانی خود در یکهزاروپانصد سال گذشته، به نام " ایرانی" نداشته باشیم.



گزارشی از گفتگویِ بهرام مشیری بدست من رسید که دیدگاهی بسیار دگرگونه و ناآگاهانه از برابریِ دو شخصیت بزرگ تاریخ ارائه میدهد که از دیدن آن بسیار متاثر شدم. آنچه مسلم هست، با اینگونه برابری‌ها از شخصیت رضا شاه بزرگ و کمال آتاتورک توسط افرادی ناشایست و روشنفکرنما که از بد روزگار پشت دوربین تلویزیونها نشسته‌‍‌اند، ما می‌توانیم به ژرفایِ تاریک اندیشی و پس‌ماندگیِ فرهنگیِ جامعه‌ی خود پی‌ببریم. رضا شاه بزرگ مردی بود که در اقدامی دلاورانه و کمیاب در تاریخ، انتقال قدرت از سلسله قاجار به سلسله پهلوی را  انجام داد، بدون اینکه قطره‌ای خون به ناحق ریخته شده باشد، بدون آزار یا از بین بردن خاندان قاجار، بدون اینکه فرهیختگان قاجار را با توجه به دشمنی ذاتی که با او داشتند، و طبیعتا مشکلی جدی برای وی بودند،

به گوشه نشینی و انزوا وادار‌ کند، که بالعکس از آنها درخواست کرده بود تا در اداره و پیشرفت ایران در کنار وی باشند و دیدیم که تا میانه‌ی دوران پادشاهی شاهنشاه آریامهر (پهلوی دوم)،  قاجارها با همه سنگ اندازی‌ها در برابر اقدامات ایران‌ساز پهلوی، از ارکان حکومت وقت بوده‌اند.

بگذریم که بخاطر همین فرهنگ سیاسی و بلندنظری رضا شاه بزرگ بود، که پس‌ماندگان حکومت قاجار دوباره در بین مردم ریشه دواندند، از پس آنها مذهب‌گرایان تندرو و خرافاتی فرصت یافته و به گسترش شبکه مساجد، تقویت حوزه‌های علمیه، تولید امامزاده‌های گوناگون، و برگزاری مراسم مذهبی برای شستشوی مغزی و دگرگونی افکار فرزندان کشور در جلسات روضه خوانی پرداختند.

یک بار دیگر اسلام ناب محمدی دست‌پخت دولت فخیمه‌ی انگلستان بجای فرهنگ پرافتخار زرتشت و کورش بزرگ در کشور ما ریشه دواند و آخوندهای حوزه‌ی علمیه لندن کنترل شبکه مساجد، بازار و امامزاده‌های کشور را بدست گرفتند و با سوء استفاده از ناآگاهی مردم، یورشِ قادسیه‌ی دوم را تدارک دیدند و دیدیم که در پایان،  حکومت پهلوی با توطئه گوادالوپ به بن بست سیاسی رسید، پادشاه ایران ناگزیر به ترک کشور شد و ایران بدست مزدوران بیگانه به ایرانستان تبدیل گردید.

ولی هدف من از این نوشتار، نوع نگاه دموکرات منشانه‌ی رضا شاه بزرگ است که بنا به سفارش دولت انگلستان و خوش خدمتی خودفروختگان ایرانی‌نما، او را رضاخان قلدر نامیدند، چرا که رضا شاه بزرگ فقط در برابر خواسته‌های نابجای دولت فخیمه قلدری بخرج داده بود، نه در برابر ملت ایران !!.

در آنسوی رضا شاه بزرگ، کمال آتاتورک شخصی بود که قدرتش به عنوان یک ارتشی با نسل‌کشیِ ارامنه شکل گرفت و خود را با سرکوب کُردهای ترکیه به ملت شناساند و با دستگیری و کشتار گسترده‌ی مخالفانش، قدرتش را ثبت تاریخ کرد.

ولی می‌بینیم که ملت ترکیه  با خردمندی حاصل از بینشی ملی میهنی،  نه اینکه با شعارهای ایدئولوژیک جهان وطنی!!  کمال آتاتورک را تبدیل به پدر ترکیه و یک قهرمان ملی کردند.

در این وب سایت به گزارش بهرام مشیری توجه کنید:


آقای بهرام مشیری می گوید: آتاتورک معلم اخلاق بود!!! و رضا شاه نبود !!!

به مقایسه‌ی این دو شخصیت تاریخ بخوبی گوش فرا دهید و خودتان داوری کنید، که نیاز به توضیح ندارد. به گمانم آقای بهرام مشیری خود را اولترا دموکرات و روشنفکر می‌داند، ولی این بیچاره آنقدر خودباخته و از رویدادهای درست تاریخ بدور است که بنیانهای  ارزشمدار انسانی را زیر پا میگذارد .

همان ارزشهائیکه هر انسان خردمند و آگاه با خواندن این رویدادهای تاریخی،  اینچنین تاریخ کشورش و مردان بزرگ و ایران‌ساز را ، به یک فرد متهم به نسل‌کشی و خشونت افسارگسیخته ( کمال آتاتورک ) نمی‌فروشد تا چه رسد به اینکه با بی‌توجهی تمام ، از خودبیگانگی و افسارگسیختگی خودش را پشت دوربین تلویزیونهای آنچنانی لوس‌آنجلس بیان کند،  که باید به حال خودمان گـریه کنیم.


بـرای آگاهـی هم میهنان باید بگـویم که کمال آتاتورک مردی مغـرور، یک جنگجوی ارتشـی و بسیار متعصب بود. ولـی در هنگام بازدیدِ رضـا شـاه بـزرگ از ترکیـه، کمال آتاتورک رضا شاه بزرگ را به صبحگاه مرکز فرماندهی ارتش ترکیه دعوت می‌کند و در آنجا یک فرمان نظامی صادر می‌کند که ثبت تاریخ است و اسناد این فرمان امروزه در موزه‌ی توپ‌قاپی، در شهر استانبول نگهداری می‌شود.

فرمان آتاتورک به نظامیان ترکیه چنین بوده است:

" ای سربازان ترک شما در مقابل هیچ‌کس به هیچ عنوان حق زانو زدن ندارید ولی من به شما فرمان می‌دهم که در برابر شاهنشاه بزرگ ایرانزمین زانو بزنید."  که در آن هنـگام بجز خود آتاتورک، تمام یگـانها، افسران ارشـد و ژنرالهـای ارتش ترکیـه در پیشگاه رضـا شـاه بـزرگ زانـو می‌زنند.



امیدوارم که آقای بهرام مشیری نیز این پیام را دریافت و با دقت بخوانند.



در اینجا باده می‌نوشی در آنجا خرقه می‌پوشی!، چرا بیهوده می‌کوشی؟
در اینجا مردم آزاری در آنجا از گنه عاری!،
 نمی دانم چه پنداری؟!
به میهن همدم و همسایه ات در رنج و بیماری!

تو در آنجا به  پیکاری که پنداری!

چه پیکاری که جز ایران و پرچم از کفت بردن نمی‌داند؟! چه پیکاری؟

چه می‌گوئی به دنبال چه  می‌گردی؟  که حیران و پریشانی ؟

به پندارم خرد گم کرده‌ای هستی که خود از آن نمی‌دانی !

به پندارم خرد گم کرده‌ای هستی که خود از آن نمی‌دانی !





دکترنوشیروان حاتم

بنیاد ایرانبانان

18 تیر 2570  شاهنشاهی | 9  جولای 2011  میلادی

ایمان مشترک همه‌ی ما یعنی ایران


ایمان مشترک همه‌ی ما یعنی ایران

آژانس‌های ﺧﺒﺮي واﺷﻨﮕﺘﻦ روزهای ﻧﻬﻢ و دﻫﻢ ژاﻧﻮﻳﻪ سالِ 1979 ﮔﺰارش داده ﺑﻮدﻧﺪ: "دوﻟﺖ آﻣﺮﻳﻜﺎ از ﻃﺮﻳﻖ وﻳﻠﻴﺎم ﺳﻮﻟﻴﻮان ﺳﻔﻴﺮ اﻳﻦ ﻛﺸﻮر در ﺗﻬﺮان از ﻗﻮلِ       ﺟﻴﻤﻲ ﻛﺎرﺗﺮ ﺑﻪ ﭘﺎدﺷﺎه اﻳﺮان اﻧﺪرز داده ﺑـﻮد، ﺑﻪ ﻣﺼﻠﺤﺖ اوﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﺮان را ﺗﺮك ﮔﻮﻳﺪ".   

ﻳﻮﻧﺎﻳﺘﺪﭘﺮس از ﻃﺮف دﻳﻮﻳﺪ ﻧﻴﻮﺳﺎم، ﻣﻌﺎون وزارت اﻣﻮر ﺧﺎرﺟﻪ آﻣﺮﻳﻜﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد: "اﮔﺮ ﭘﺎدﺷﺎه اﻳﺮان ﻛﺸﻮرش را ﺗﺮك ﻛﻨﺪ، راه ﺑﺎزﮔﺸﺖ او ﻏﻴﺮ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ".

ﻓﺮاﻧﺲﭘﺮس در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد:

"ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻘﺎﻣﺎت ﺗﺼﻤﻴﻢﮔﻴﺮﻧﺪه آﻣﺮﻳﻜﺎيي، اداﻣﻪ ﺣﻀﻮر ﭘﺎدﺷﺎه در اﻳﺮان ﻣﺎﻧﻊ ﺑﺮﻗﺮاري آراﻣﺶ در اﻳﻦ ﻛﺸﻮر ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد و ﻟﺬا ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﺮان را ﺗﺮك ﮔﻮﻳﺪ".

در ﻧﻬﺎﻳﺖ شاهنشاه آریامهر، ﺑﺎ دﺳﻴﺴﻪی ﺑﻴﻦاﻟﻤﻠﻠﻲ و ﻃﺮح و اﺟﺮاي ﻳﻚ ﻋﻮامﻓﺮﻳﺒﻲ ﻣﻠﻲ ﺑﻨﺎم ﻛﻮدﺗﺎي 57  ﻛﺸﻮرش را ﺗﺮك ﻛﺮد و ﻏﺎرﺗﮕﺮان و ﭼﭙﺎوﻟﮕﺮان ﺑﻪ آرزوﻫﺎي ﻧﻨﮕﻴﻦ ﺧﻮد رﺳﻴﺪﻧﺪ و ﻃﻲ 28 ﺳﺎل ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻛﺎرﻧﺎﻣﻪ ﺧﻮن‌آﻟﻮدي را به دستِ ﻧﺎﺟﻤﻬﻮري اﻧﻴﺮان اﺳﻼﻣﻲ ﺑﻪ ﻣﻠﺖ اﻳﺮان ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻛﺮده‌اﻧﺪ. لازم است که به اﻓﺘﺨﺎرات و ﻛﺎرﻧﺎﻣﻪ ﻧﻨﮕﻴﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ آﺧﻮﻧﺪي در اﻳـﺮان ﺑﻪ ﺳﺮﻛﺮدﮔﻲ آﻣﺮﻳﻜﺎ و اﻧﮕﻠﻴﺲ ﻛﻪ ﻛﻔﺘﺎرﻫﺎي اروﭘﺎﺋﻲ و روﺳﻲ را ﻧﻴﺰ به دنبالِ ﺧﻮد داﺷﺘﻨﺪ اﺷﺎره ﻛﻨﻢ.

ﻫﻔﺖ ﻣﻴﻠﻴـﻮن ﻓﺮاري و آواره از وﻃﻦ،  2 ﻣﻴﻠﻴﻮن ﻛﺸﺘﻪ و ﻣﺠﺮوح ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﻴﻠـﻲ، 

ﻧﻴﻢ ﻣﻴﻠﻴﻮن اﻋﺪاﻣﻲ در 28 ﺳﺎل ﮔﺬﺷﺘﻪ، 10 ﻣﻴﻠﻴﻮن ﻣﻌﺘﺎد و ﺑﻲﺧﺎﻧﻤﺎن،            ﻳﻚ ﻣﻴﻠﻴﻮن روﺳﭙﻲ و ﻓﺮزﻧﺪان ﺑﻪ ﻓﺴﺎد ﻛﺸﻴﺪه ﺷﺪه‌ی ﻣﻠﺖ اﻳﺮان، ﻣﻴﻠﻴﺎدﻫﺎ دﻻر ﻫﺰﻳﻨﻪی ﺟﻨﮓِ ﺗﺤﻤﻴﻠﻲ، ﻣﻴﻠﻴﺎردﻫﺎ دﻻر ﻫﺰﻳﻨﻪی ﺳﺎزﻣﺎﻧﻬﺎي ﺗﺮورﻳﺴﺘﻲ و ﺧﺮاﻓﻪﭘﺮدازي، ﻣﻴﻠﻴﺎردﻫﺎ دﻻر دزدي و ﺳﺮازﻳﺮ ﻛﺮدن ﺗﻪﻣﺎﻧﺪه‌ی ﺳﺮﻣﺎﻳﻪﻫﺎي ﻣﻠﻲِ ﻣﺮدمِ ستمدیده‌ی اﻳﺮان ﺑﻪ ﺟﻴﺐ ﻛﻤﭙﺎﻧﻴﻬﺎ و ﺟﻨﺎیتکارانِ داﺧﻠﻲ و ﺧﺎرﺟﻲ، و در ﻧﻬﺎﻳﺖ  ﻣﻠﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﻘﺮ ﻛﺸﻴﺪه ﺷﺪه‌اﻧﺪ و اﻛﺜﺮ  آﻧﻬﺎ زﻳﺮ ﺧﻂِ ﻓﻘﺮ به سر ﻣﻲﺑﺮﻧـﺪ.  

  

ﻫﻨﮕﺎﻣﻴﻜﻪ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺣﺮﻛﺖ و ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻣﺮدم اﺣﺴﺎس ﺧﻄﺮ ﻛﺮدﻧﺪ، ﻃﺮح ﻛﻼﻫﺒﺮداري

و به خاک ﺳﭙﺮده ﺷﺪه ﺷﻴﺎدان ﻟﻮس‌آﻧﺠﻠﺲ را ﻛﻪ ﺑﺎ سوءاﺳﺘﻔﺎده از واژه‌ی رﻓﺮاﻧﺪم و ﺑﺎ ﻣﻴﻠﻴﻮﻧﻬﺎ دﻻر ﭘﻮل به سرقت رﻓﺘﻪی ﻣﻠﺖ اﻳﺮان ﻃﺮاﺣﻲ و راه‌اﻧﺪازي ﺷﺪه ﺑﻮد، به وسیله‌ی ﻣﺰدوران و ﻻﺑﻴﺴﺘﻬﺎي جمهوری اسلامی در ﻟﻮس‌آﻧﺠﻠﺲ ﺑﺮاي ﻓﺮﻳﺐ ﻣﺮدم وارد ﻣﻴﺪان ﻛﺮدﻧﺪ. ﻣﺰدوراﻧﻴﻜﻪ ﺑﻪ ﻛﻤﻚ رژﻳﻢ ﺷﺘﺎﻓﺘﻪ و ﻣﻲﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻗﺎﻧﻮن ِاﺳﺎﺳﻲ را ﺑﻪ رﻓﺮاﻧﺪوم ﺑﮕﺬارﻧﺪ.  

ﻳﻜﻲ ﻧﻴﺎﻣﺪ از اﻳﻦ ﻫﻔﺖ ﺧﻄ‌‌های واﻣﺎﻧﺪه‌ی ﺗﺎرﻳﺦ ﺑﭙﺮﺳـﺪ ﻛﻪ ﻛﺪام رﻓﺮاﻧﺪوم؟   

ﻣﮕﺮ ﻗﺎﻧﻮنِ اﺳﺎﺳﻲ (ﺟﻨﺎﻳﺘﻨﺎﻣﻪی) ﺟﻤﻬﻮري اﺳﻼﻣﻲ ﺑﺎ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﺑﻪ آراء ﻋﻤﻮﻣﻲ ﻧﻮﺷﺘﻪ و ﺗﻜﻤﻴﻞ ﺷﺪه ﺑﻮد ﻛﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮش ﻧﻴﺎر ﺑﻪ رﻓﺮاﻧﺪم و ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﺑﻪ آراء ﻋﻤﻮﻣﻲ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟ به فرضِ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻧﺪِ ﺷﻴﺎﻃﻴﻦ، ﺗﻮاﻧﺴﺘﻴﺪ ﻣﺮدم را ﻓﺮﻳﺐ داده و ﻛﻼهِ گشادِ دﻳﮕﺮي بر ﺳﺮ اﻳﻦ ﻣﻠﺖ ﺳﺘﻤﺪﻳﺪه بگذارید و ﻗﺎﻧﻮن ِاﺳﺎﺳﻲ آﺧﻮﻧﺪي را ﻫﻢ ﺗﻐﻴﻴﺮ دادﻳﺪ! ﻛﺪام ﻧﻴﺮوي اﺟﺮاﺋﻲ رژﻳﻢ آﺧﻮﻧﺪي ﻣﺠﺮي اﻳﻦ ﻗﺎﻧﻮن ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد؟ داﻳﻨﺎﺳﻮرﻫﺎي عصر حجر ﺷﻮراي ﻧﮕﻬﺒﺎن و ﻳﺎ جنایتکارانِ اﺳﺘﺒﻞ اﺳﻼﻣﻲ؟

اﻳﻦ ﺷﻴﺎدان ﺑﺮﻋﻜﺲِ ﻣﻔﻬﻮم واژه‌ی رﻓﺮاﻧﺪوم، ﺧﻮدﺷﺎن به جایِ ﻣﻠﺖ راي داده و رژﻳﻢ را اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮده ﺑﻮدﻧﺪ و ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺟﻴﺒﺸﺎن ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺪون ﻧﻈﺮ ﻣﺮدم ﻧﻴﺰ اﻗﺪام ﻣﻲکنند. اﻳﻨﻬﺎ ﻣﻲﺧواستند ﻛﻪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻓﺮﻳﺐ و ﻧﻴﺮﻧﮓ، ﻣﺮدم را ﺑﻪ ﭘﺎي ﺻﻨﺪوﻗﻬﺎي راي ﺑﺒﺮﻧﺪ و رژﻳﻢ را ﺑﻪ آﺧﺮﻳﻦ آرزوﻳﺶ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ.

ﻧﺎم ﻧﻨﮕﻴﻦ ﻫﻤﻪ اﻳﻦ رﻓﺮاﻧﺪومچی‌ها در ﻟﻴﺴﺖِ رای‌دﻫﻨﺪﮔﺎن در اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت دوم ﺧﺮدادی‌ها ﺑﺮاي ﺧﺎﺗﻤﻲ ﺛﺒﺖ ﮔﺮدﻳﺪه اﺳﺖ، و ﺟﺎﻟﺐ اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺎمِ ﺑﺴﻴﺎري از ﺟﻤﻬﻮريﺧﻮاﻫﺎن ﻓﺴﻴﻞ ﺷﺪه‌ی چپ‌گرا در این ﻟﻴﺴﺖ دﻳﺪه ﻣﻲﺷﻮد، و ﺑﻴﺸﺘﺮ اﻳﻦ اﻓﺮاد ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻳﺖ از رژﻳﻢ ﺗﻤﺎﻳﻞ دارﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ اﻳﺮان و ﺗﻤﺎﻣﻴﺖ ارﺿﻲ آن.  

اﻳﻦ ﻣﻌﻠﻮﻻن ﻣﻐﺰي ﻫﻨﻮز ﻧﻤﻲداﻧﻨﺪ ﻛﻪ به دنبالِ ﭼﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ و در ﻧﻬﺎﻳﺖ رژﻳﻢ آﺧﻮﻧﺪي را ﺑﺮ ﭘﺎدﺷﺎﻫﻲ ﻳﺎ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﻣﻠّﻲ دﻳﮕﺮي ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻲدﻫﻨﺪ و ﺧﻮد را ﺑﻪ اﺳﻼم ﻣﺎرﻛﺴﻴﺴﺘﻲ و ﻟﻨﻴﻦ ﻧﺰدﻳﻜﺘﺮ از ﻓـﺮدوﺳﻲ و ﺧﻴﺎم ﻣﻲداﻧﻨﺪ و دﺳﺖ در دﺳﺖ ﻣﺰدوران ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه‌ی رژﻳﻢ آﺧﻮﻧﺪي ﻣﺨﻠﻮط ﻋﺠﻴﺐ ﻏﺮﻳﺒﻲ ﺷﺪه‌اﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻧﺎﻣﻲ به جز ﺣﺮاﻣﺰاده ﻻﻳﻖ آﻧﻬﺎ  ﻧﻴﺴﺖ.  

اﻳﻦ ﺧﻮدﻓﺮوﺧﺘﮕﺎن ﺑﻲﺧﺒﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﭘﺎﻳﻪﻫﺎي آن ﻛﻮه ﻳﺨﻲ زﻳﺮ ﭘﺎﻳﺸﺎن ذوب ﺷﺪه،  و ﻫﻨﻮز ﻫﻢ ﻣﺸﻐﻮل وﻟﺨﺮﺟﻲ ﭘﻮﻟﻬﺎي ﺑﻲﺣﺴﺎب و ﻛﺘﺎب از ﺟﻴﺐ ﻣﻠﺖ اﻳﺮان ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻴﺮوﻫﺎي ﻣﺒﺎرز را ﺑﻪ ﺳﺮدرﮔﻤﻲ و ﮔﻤﺮاﻫﻲ بکشند و ﺗﻪﻣﺎﻧﺪه‌ی ﺳﺮﻣﺎﻳﻪی ﻣﻠﺖ اﻳﺮان را ﺑﻪ ﺟﻴﺐ ﺷﺮﻛﺘﻬﺎي ﺑﻴﮕﺎﻧﻪ ﺑﺮﻳﺰﻧﺪ.  

ﺷﺮﻛﺘﻬﺎي ﭼﻨﺪﻣﻠﻴﺘﻲِ ﺧﻮﻧﺨﻮاري ﻛﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ اﻳﺮان را ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻳﻚ ﮔﺎو ﺷﻴﺮده دوﺷﻴﺪه‌اﻧﺪ، ﺑﻠﻜﻪ رﺿﺎﻳﺖ ﻧﺪاده و ﻣﻲﺧﻮاﻫﻨﺪ ﮔﺎوآﻫﻦ ﺑﻪ ﮔﺮدن اﻳﻦ ﻣﻠﺖ اﻧﺪاﺧﺘﻪ و آﺷﻴﺎﻧﻪی آﻧﻬﺎ را ﺷﺨﻢ ﺑﺰﻧﻨﺪ. ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﺰدوران رﻓﺮاﻧﺪوﻣﭽﻲ و ﺳﺎﻳﺮ ﮔﺮوهﻫﺎي ﺣﺎﻣﻲ ﭼﭙﺎوﻟﮕﺮان زﻳﺮ ﭼﺮخ ﺑﺰرگ ﺟﻨﺒﺶ رﻫﺎﺋﻲ ﻣﻠﺖ اﻳﺮان ﻛﻪ در ﺣﺮﻛﺖ اﺳﺖ ﭘَﺸﻴﺰي ارزش ﻧﺪارﻧﺪ و ﻫﻤﮕﻲ ﻟﻪ و ﻟﻮرده ﺧﻮاﻫﻨﺪ شد.

و اﻣﺎ این روزها وﻃﻦﻓﺮوﺷﺎن رﻓﺮاﻧﺪﻣﭽـﻲ ﺳﺎﺑﻖ دﺳﺘﻪﻫﺎي ﺳﻴﻨﻪزﻧﻲ به راه اﻧﺪاﺧﺘﻪ و ﺑﺎ ﻋﻠﻤﺪاري اﻛﺒﺮ ﮔﻨﺠﻲ و ﻓﺨﺮ آورﻫﺎ، ﺑﺮاي ﻗﺪرداﻧﻲ از اﻧﺪرزِ ﻧﻨﮕﻴﻦ ﺟﻴﻤﻲ ﻛﺎرﺗﺮ ﺑﻪ ﭘﺎدﺷﺎه ایران، دوﺑﺎره ﭘﺎي او را ﺑﻪ ﻣﻴﺎن ﻛﺸﻴﺪه‌اﻧﺪ و در آرزوي درﻳﺎﻓﺖ اﻧﺪرزِ دﻳﮕﺮي، ﮔﺎﻫﻲ او را ﺑﺮاي ﻧﻈﺎرت ﺑﺮ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت و ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺟﻨﺎﻳﺘ‌ﻨﺎﻣﻪی اﺳﻼﻣﻲ ﻛﺎﻧﺪﻳﺪا ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ، و ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺮاي ﭘﺎ درﻣﻴﺎﻧﻲ ﺑﻴﻦ دوﻟﺖ آﻣﺮﻳﻜﺎ و آدﻣﺨﻮاران ﻧﺎﺟﻤﻬﻮري اﻧﻴﺮان اﺳﻼﻣﻲ. اﻳﻦ ﺧﻮد ﻓﺮوﺧﺘﮕﺎنِ, ﭘﺲ از ﮔﺬﺷﺖ 28 ﺳﺎل ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺪﻫﺎي اﻧﺪرز ﺟﻴﻤﻲ ﻛﺎرﺗﺮ ﺑﻪ ﭘﺎدﺷﺎه بزرگ اﻳﺮان و ﻋﻮاﻗﺐ آن در ﻛﺸﻮرﻣﺎن ﻫﻨﻮز ﭘﻲﻧﺒﺮده‌اﻧﺪ و در ﺧﻮاب زﻣﺴﺘﺎﻧﻲ ﺧﻮد ﻣﺸﻐﻮل ﺟﻮﻳﺪن ﭘﻨﺒﻪداﻧﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ.

ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻧﻴﺎﻛﺎﻧﻲ و به گفته‌ی ﻓـﺮدوﺳﻲ ﺧﺮدِ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ ﺑﺴﻴﺎر ﺑﺎ ارزش دارد و ﺑﺪون ﺗﺮدﻳﺪ ﺳﺎﺧﺘﻪﻫﺎي دﺳﺖِ ﺑﺸﺮ از ﺑﺮﻛﺖ ﻫﻤﺎن ﺧﺮد و ﻫﻮش و ذﻛﺎوت اﺳﺖ، اﻣﺎ ﺗﺎ زﻣﺎﻧﻴﻜﻪ ﻣﺤﻴﻄﻲ ﻓﺮاﻫﻢ ﻧﮕﺮدد ﺗﺎ در آن آزادي اﻧﺪﻳﺸـﻪ و اﻓﻜﺎر اﻧﺴﺎﻧﻲ ﻣﺠﺎل ﺑﺮوز و ﭘﺮورش ﭘﻴﺪا ﻛﻨﺪ، داﻧﺶ و داﻧﺸﻤﻨﺪ در ﻣﺤﻴﻂ ﺑﺴﺘﻪ و زﻳﺮ ﻓﺸﺎر ﺧﻔﻘﺎن ﻧﺎﺷﻲ از ﺑﺎورﻫﺎي ﻣﺬﻫﺒﻲ و ﺧﺮاﻓﺎﺗﻲ ﻣﺤﻜﻮم ﺑﻪ ﻓﻨﺎ اﺳﺖ. از اﻳﻨﺮو ﻳﺎ ﻧﺎﺑﻮد ﻣﻲﺷﻮد و ﻳﺎ آواره ﺳﺮزﻣﻴﻨﻬﺎي ﺑﻴﮕﺎﻧﻪ ﻣﻲﮔﺮدد.

ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﻛﺴﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﺮدورزي ﻣﺨﺎﻟﻔﺘﻲ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﮕﺮ آﻧﻬﺎﺋﻲ ﻛﻪ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺧﻮد را در ﺟﻬﻞ و ﺑﻲﺧﺒﺮي دﻳﮕﺮان ﻣﻲﺑﻴﻨﻨﺪ. ﭘﺲ به یاد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ ﺧﺮد و داﻧﺎﺋﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ زﻧﺪﮔﻲ اﺳﺖ و ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺖ اﻓﺮاد ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮاي زﻧﺪﮔﻲ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﺧﻮد زﻧﺪﮔﻴﺴﺖ. ﭘﺲ ﺧﺮد و ﺧﺮدورزي ﺑﻪ ﻳﻚ ﻣﺤﻴﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺧﺮدﭘﺴﻨﺪ ﻧﻴﺎز دارد!

آﻳﺎ ﻣﺬاﻫﺐ ﺳﺎﻣﻲ و ﻓـﺮزﻧﺪان ﻧﺎﺧﻠﻒ آﻧﻬﺎ اﻳﻦ آزادي اﻧﺪﻳﺸﻪ را ﺑﻪ ﭘﻴﺮوان ﺧﻮد ﻣﻲدﻫﻨﺪ و ﻳﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺸﻴﺖِ اﻟﻬﻲ را ﭼﻴﺮه ﺑﺮ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ داﻧﺴﺘﻪ و ﻫﻤﻪ را به سویِ ﺑﻬﺸﺖ و ﺣﻮري و ﻏﻴﺮه  ﺣﻮاﻟﻪ می‌دهند؟


ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻲﺷﻮد ﺑﺎ وﺟﻮد این همه خرافاتِ ﻣﺬﻫﺒﻲ در ﺟﻮاﻣﻊ ﻣﺎ ﺧﺮدﮔﺮاﺋﻲ را ﭘﻴﺸﻪ ﻛﺮد؟

به یاد دارﻳﺪ اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﻋﻘﺐﻣﺎﻧﺪه‌ای را ﻛﻪ ﺑﺪون هیج ﻓﻜﺮ و اﻧﺪﻳـﺸﻪای فریب آخوندهای شیادرا خوردند و عکس خمینی را در ماه دیدند!!، اﺟﺪاد ﻫﻤﻴﻦ اﻓﺮاد ﻫﻢ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ خوش‌باوری اﺳﻼم را ﺑﻪ زورِ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻨﺪ. وﻟﻲ اﻣﺮوزه آﻧﻬﺎﺋﻲ ﻛﻪ ارادﺗﻲ ﻛﻮرﻛﻮراﻧﻪ ﺑﻪ اﺳﻼم دارﻧﺪ و از آن به هر ﺷﻜﻠﻲ ﺳﻮد می‌برند، ﺧﻮد را به خواب زده و از دﻳﺪن آﻧﭽﻪ ﻛﻪ در اﻃﺮاف آﻧﺎن می‌گذرد ﻏﺎﻓﻞ ﻣﺎﻧﺪه‌اﻧﺪ و اﻳﻦ ﻛﻮردﻻن روزي ﻧﻪ ﭼﻨﺪان دور ﻣﻜﺎﻓﺎت اﺷﺘﺒﺎﻫﺎت اﺣﻤﻘﺎﻧﻪ و ﺟﻨﺎﻳﺎت ﻧﺎﺷﻲ از آن را ﺑﺎ ﻗﻴﻤﺘﻲ ﮔﺰاف ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﭘـﺮداﺧﺖ.

ﻫﻢ ﻣﻴﻬﻨﺎن، ﺣﺎﻛﻤﺎن ﻏﺎرﺗﮕﺮ و ﺿﺪﺑﺸﺮي اﻧﻴﺮان اﺳﻼﻣﻲ ﻛﻪ رﻛﻮرد ﺟﻨﺎﻳﺘﻜﺎران ﺗﺎرﻳﺦ را ﺷﻜﺴﺘﻪاﻧﺪ، در تلاش هستند ﻛﻪ در آﺧﺮﻳﻦ روزﻫﺎي ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻧﻨﮕﻴﻦ اﺳﻼﻣﻲ، ﻛﺸﻮر ﻣﺎ را ﺑﻪ ارﺑﺎﺑﺎن ﺧﻮد واﮔﺬار ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ،  وﻟﻲ ﻏﺎﻓﻞ از آﻧﻨﺪ ﻛﻪ اﻣﺮوزه در ﻣﻘﺎﺑﻞ اﻳﻦ ﺧﻮدﻓﺮوﺧﺘﮕﺎن ﻣﻠﺘﻲ ﺑﺎ ﻳﻚ ﭘﺸﺘﻮاﻧﻪی ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻛﻬﻦ به پا ﺧﺎﺳﺘﻪاﻧﺪ ﺗﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ و ﺗﻤﺪن ﭘﺮاﻓﺘﺨﺎرِخود را اﺣﻴﺎ کنند.

رزﻣﻨﺪﮔﺎنِ راهِ آزادي، در ﻛﻨﺎر ﻣﻠﺖ ستمدیده‌ی اﻳﺮان، ﻛﺎر را ﺑﺮاي اﻫﺪاف ﺷﻮم اﺳﺘﻌﻤﺎر دﺷﻮار ﻛﺮده و ﺧﻮاب را از ﭼﺸﻤﺎنِ ﻣﺰدوران ﺗﺎزي رﺑﻮده‌اﻧﺪ، و در برابرِ ﺗﻤﺎﻣﻲ ﺗﻮﻃﺌﻪﻫﺎي ﺧﻮدﻓﺮوﺧﺘﮕﺎن داﺧﻠﻲ و ﺧﺎرﺟﻲ و ﻏﺎرﺗﮕﺮان ﺑﻴﻦاﻟﻤﻠﻠﻲ ﺑﺎ ﺗﻤﺎم ﺗﻮان ﺧﻮد اﻳﺴﺘﺎده و به زودی ﭘﺮوﻧﺪه‌ی اﻳﻦ ﺟﻨﺎﻳﺘﻜﺎران را ﺑﻪ دادﮔﺎه ﻣﻠﻲ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺳﭙﺮد.

ﻫﻢ ﻣﻴﻬﻨﺎن ﮔﺮاﻣﻲ، ﺗﻤﺎم  ﭼﭙﺎوﻟﮕﺮان ﻏﺮﺑﻲ و ﺷﺮﻗﻲ ﺑﺎرِ دیگر ﻣﺘﺤﺪ ﺷﺪه‌اﻧﺪ ﻛﻪ ﺻﺪايِ آزادﻳﺨﻮاﻫﺎن را به سکوت ﻛﺸﺎﻧﺪه و ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪه‌ی ﺛﺮوتِ ﻣﻠﻲ ﻣﺎ را ﻏﺎرت ﻛﻨﻨﺪ.   ﺑﻲﺗﻔﺎوﺗﻲ و ﻋﺪمِ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ ﻫﺮ اﻳﺮاﻧﻲ ﻧﻨﮓِ ﺗﺎرﻳﺦ را ﺑﺮاي دﻫﻬﺎ ﺳﺎل دﻳﮕﺮ ﺑﺮاي ﻓﺮزﻧﺪان ﻣﺎ به دنبال ﺧﻮاﻫﺪ داﺷﺖ.

به نامِ اﻳﺮان و به نامِ ﻛﻮدﻛﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ در ﻛﻨﺎر ﺧﻴﺎﺑﺎﻧﻬﺎ از ﮔﺮﻣﺎ و ﺳﺮﻣﺎ ﺟﺎن ﺑﺎﺧﺘﻪاﻧﺪ.

به نامِ جوانانی ﻛﻪ به دار آوﻳﺨﺘﻪ ﻣﻲﺷﻮﻧـﺪ. به نامِ آن دﺧﺘﺮ اﻳﺮاﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺠﺒﻮر ﺑﻪ ﺗﻦ ﻓﺮوﺷﻲ ﺷﺪه اﺳﺖ. رزﻣﻨﺪﮔﺎنِ راهِ آزادي اﻳﺮان ﺑﺮآﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺳﻘﻒِ رژﻳﻢ ﺧﻮن و ﺟﻨﺎﻳﺖ را در ﻫﻢ ﻛﻮﺑﻨﺪ و ﻃﺮﺣﻲ ﻧﻮ ﺑﺮاﻧﺪازﻧﺪ و ﺑﺎ اﺳﺘﻘﺮار ﻳﻚ ﺣﺎﻛﻤﻴﺖ ﭘﺎرﻟﻤﺎﻧﻲ، اﻓﺘﺨﺎرات ﻣﻠﻲ و ﻣﻴﻬﻨﻲ را اﺣﻴﺎ ﻛﻨﻨﺪ، ﻛﻪ ﻛﻤﻚ و ﻫﻤﮕﺎﻣﻲ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ همﻣﻴﻬﻨﺎن راه رﺳﻴﺪن ﺑﻪ روز آزادي را ﻧﺰدﻳﻜﺘﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﻛـﺮد.

به پا ﺧﻴﺰﻳﺪ و ﺑﻪ اﻳﻤﺎن ﻣﺸﺘﺮك ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﻳﻌﻨﻲ اﻳﺮان و ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻛﻬﻦ آن ﻣﺘﻜﻲ ﺑﺎﺷﻴﺪ.  

ایمان مشترک همه‌ی ما یعنی ایران

  

ﭘﺎﻳﻨﺪه اﻳﺮان ـ ﭘﺎﻳﺪار و ﺳﺮ اﻓﺮاز ﺑﺎد ﻣﻠﺖ اﻳﺮان

ﻧﻮﺷﻴﺮوان

ﺑﻨﻴﺎد اﻳﺮاﻧﺒﺎﻧﺎن  

18 شهریور 2565 شاهنشاهی | 9 ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ 2006 مسیحی









ای الله تو را سپاس !


ای الله تو را سپاس !

از آنجائیکه ملت ستمدیده‌ی ایران کمتر به خواندن تاریخ و آموزش فرهنگ خویش پرداخته‌اند، و از آنجائیکه غارتگران با سرقت و به آتش کشیدن آثار تاریخی و فرهنگی ما، این ملت را از دسترسی به گذشته‌ی تاریخی خود محروم کرده اند، سازمانهای اطلاعاتی غرب و شرق بر این باورند که اگر رقص و آواز برون مرزی های لوس آنجلس نشین برقرار باشد، آنها به زودی همه حوادث ناگوار دوران 28 ساله‌ی رژیم ننگین اسلامی را فراموش خواهند کرد و سایر ایرانیان آواره در سراسر جهان را نیز از ادامه مبارزه نا امید.

مردم داخل کشور نیز بزور اسلحه مجبورند تابع مقررات رژیم خونخوار باشند و تا روزی که آخوندهای حاکم بتوانند ملت ایران را محتاج یک لقمه‌ی نان به دنبال تهیه مایحتاج روزانه‌ی زندگی بدوانند، خیالشان راحت که حادثه‌ی ناگواری رخ نخواهد داد. مهم این است که ایرانی ها به جای بازنگریِ تاریخ گذشته‌ی کشورشان و تمام بلاهائی که غربی ها به سر آنها آورده اند، هرچه زودتر گذشته را فراموش و به رقص و پایکوبی بپردازند، و شاید بی جهت هم نباشد که همه جا شایع می کنند:

« ایرانی ها مردمی خوش گذران هستند.»

کدام روزگار خوشی را در 1400 سال گذشته به جز چندسالی در دوران پادشاهان پهلوی، ایرانیان به خود دیده اند؟ غارتگران غربی حتی زحمت پژوهش و طراحی سناریوهای جدید را نیز به خود نداده‌اند،

و گذشته نشان داده است که تکرار یک نمایشنامه کهنه، هر چند سالی یک بار کار خود را کرده و این ملت خوش باور و فریب پذیر را به دام استعمار انداخته است. و از آنجائیکه مردم حافظه تاریحی خوبی ندارند، به زودی همه چیز را به فراموشی سپرده و روز از نو روزی از نو.

از ملتی که برای سدها سال منتظر ظهور امام زمان از لندن، مسکو، لوس آنجلس و یا چاه جمکران مانده و در انتظار دموکراسی صادراتی از غرب و شرق  بوده‌اند، تا هزاران شعبه‌ی مک دو نالد، کنتاکی، کوکاکولا و سدها قرارداد گوناگون با کشورهای غربی را برایشان به ارمغان بیاورد، و هرگز برای رسیدن به فرهنگ با شکوه خویش متحد نشده و گامی برنداشته اند، بیش از این هم نمی توان انتظار داشت.

اینجاست که گفته معروف برتراند راسل، اگر به ما برنخورد، در مورد ایرانیان چنان بی ربط هم نیست که می گوید:

جامعه گوسفندی لایق حکومت گرگها است!!!

و به یاد داشته باشیم که « کارائی یک گله گوسفند به رهبری یک شیر به مراتب بیشتر از کارائی یک گله شیر به رهبری یک گوسفند است.»

با داشتن طولانی‌ترین فرهنگ تمدن دنیا، تا به کی اجازه خواهید داد که غربی‌ها ملت ایران را گوسفندان و نظام اجتماعی تحمیلی به ما را جامعه گوسفندی تلقی کنند؟

به گواهی تاریخ، قرنها است که این ملت از پیام زرتشت بزرگ، از آئین و فرهنگ خود بدور افتاده است، خدمات جانبازان و میهن پرستان را نادیده گرفته و به دنبال خرافات و موهومات اسلام ناب محمد تازی، همواره سر از دیکتاتوری و آخوندکراسی درآورده اند.

چرا باید اجازه دهیم که سایر ملل دنیا چنین پنداشت ناشایستی از ما داشته باشند که باعث وسوسه‌ی آنها برای چپاول و غارت کشورمان گشته و می شود. و تا هنگامیکه ما ملت ایران ظلم را پذیرا باشیم، این چنین خواهد بود که هست.

آنچه مسلم است، سرنخ کلیه حرکات شیطانی این مزدوران به توبره‌ی دولت فخیمه‌ی انگلستان متصل است. بر همگان روشن است، که از برکت نان حرام دولت فخیمه، هزاران خودفروخته‌ی ایرانی نما تحت نام سازمانها و کانون های مخفی و علنی گوناگون در اروپا و آمریکا آماده جان نثاری و اجرای دستورات مافیای استعمار و حتی آماده واگذاری کشور و ملت ایران به ییگانگان هستند.

اخطار شدید مبارزین و عاشقان ایران‌زمین به شیادان وطن فروشی که این روزها با حمایت بیگانگان تلاش می‌کنند که منافع اربابان خویش را با اجرای نمایشنامه‌ها و شعبده‌بازی‌های رنگارنگ و با به کارگیریِ اپوزیسیون‌های به اصطلاح روشنفکر و طرفداران حزب باد که در مسیر اهداف استعمار به فساد کشیده شده اند، در منطقه تضمین، و جنبش ملی مردم ایران برای آزادی را به انحراف بکشانند.

اخطار به سردمداران کشورهای اروپائی که تلاش می‌کنند اذهان عمومی را برای جلوگیری از محاکمه‌ی دزدان و حفظ منافع قراردادهای بسته شده با وطن فروشان تازی، از راه خود منحرف و دم از اصلاحات صلح آمیز، آشتی ملی و بخشش همگانی می زنند.

این مزدوران باید بدانند، نه تنها جنایت پیشه‌گان و پس ماندگان تازی، بلکه کلیه دست اندرکاران غارت و چپاول سرمایه های ملی ما در اولین فرصت به دادگاه ملی سپرده خواهند شد، دادگاهی که ملت داغدیده ایران اعضای هیئت ژوری آن خواهند بود.

مطمئن باشید آنجه را هم که خورده اید، از حلقومتان بیرون خواهند کشید.

بخوابید تا صبح دولتتان بدمد!

بیش از 1400 سال است که فریاد قهرمانان ملی ما، چون رستم فرخزاد (فرمانده‌ی ارتش ایران در جنگ قدسیه)، بهمن جازویه ( قهرمان میهن پرستی که به زندگیِ ننگینِ علی ‌ابن‌ابیطالب خاتمه داد)، فیروز نهاوندی (قهرمان جان باخته‌ای که به زندگی ننگین عمر ابن‌خطاب خاتمه داد)، بهزاد همدانی ابر پهلوانی که به زندگی ننگین عثمان ابن‌عفان خاتمه داد)، روزبهان خراسانی، بابک خرمدین، امیرکبیر، رضا شاه بزرگ، ایران پدر شاهنشاه آریامهر و سدها سردار دیگر که جانشان را برای دفاع از حیثیت و شرافت ملی فدای ایران کرده‌اند، درون قلب یکایک میهن پرستان و عاشقان ایران شنیده می‌شود، که می‌خواهند تو و من به پا خواسته و راه آنان را ادامه دهیم.

این بر ماست که روزی نه چندان دور هزاران شاخه گل به پاس قدردانی و سپاسگزاری از آن همه رشادت و فداکاری به آرامگاه این عزیزان نثار کنیم، وظیفه ای که برای 1400 فراموشش کرده‌ایم و بحای آن عده‌ای تازی زاده‌ی نمک به حرام عزاداری و بزرگداشت از جنایتکاران تازی را به ما تحمیل کرده اند.

ننگ بر ما باد که برای 1400 سال همواره دعا کرده ایم:

" ای الله"

تو را سپاس که سنٌت قتل و غارت و جنایت پیشگی را به ما ارزانی داشتی!

تو را سپاس که فرهنگ با شکوه ما را به دست قوم ابوالعرب تازی به نابودی کشاندی!

تو را سپاس که خواهران و مادران ما را به دست قوم تازی اسیر و به بردگی کشاندی!

تو را سپاس که سرمایه ملی ما به جیب بیگانگان سرازیر شد و خودمان همواره هشتمان در گرو نهمان بوده است!

تو را سپاس که آخوندها را خلق کرده ای تا چنین جنایاتی را به بار آورند،
بیش از
ده  میلیون معتاد به مواد مخدر، میلیون ها زن و کودک بی سرپرست، دو میلیون کشته و معلول جنگ تحمیلی، سدها هزار اعدامی و زندانی سیاسی، بیش از یک میلیون دختران پاک و بی گناه ایران زمین که به فساد کشیده شده و اکثر آنها در کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس به عنوان برده‌ی بفروش گذاشته شده‌اند، میلیاردها دلار ثروت ملی ما که به غارت رفته و خلاصه ای الله تو را سپاسکزاریم که نگذاشتی حتی یک قطره آب از گلویمان به راحتی پائین برود.

ای الله عجب ظالمی هستی! و ظالم تر و نادان تر از الله محمد تازی خود ما هستیم که این همه ستم را دیدیم و پذیرفتیم و صدایمان هم درنیامد که نیامد.! شرم بر ما باد....

چگونه می شود خود را به خواب غفلت زده و بگذاریم که نسل 57 به عنوان یکی از ننگین ترین نسل های قرن بیست و یکم ثبت تاریخ و مایع شرمساری آیندگان باشد؟



هموطنم، تمام چپاولگران غرب و شرق یک بار دیگر متحد شده اند که صدای رگبارهای فرهنگ رسای ما را به سکوت کشانده و بار دیگر باقیمانده ثروت ملی ما را غارت کنند.

بی تفاوتی و عدم مسئولیت هر ایرانی ننگ تاریخ را برای دهها سال دیگر  برای فرزندان ما به دنبال خواهد داشت.

هشیار باشید که طوفان رهائی بخش آزادی در حال وزش است که فقط با اتحاد و همبستیگی ما و تکیه بر فرهنگ نیاکانمان می توانیم کشتی در هم شکسته ایران را نجات و سر از دامن بیگانه در نیاوریم.!

با قطره خون خویش، مهر شرافت، صداقت، اعتقاد و پایداری خویش را برای رهائی از قلاده‌ی استحمار 1400 ساله بزنید و یک بار دیگر برای همیشه با ایستادگی و جوانمردی آثار خرافات و بردگی را از کشور عزیزمان زودوده و به ژرفای زباله دان تاریخ بسپاریم.



پاینده ایران ـ پایدار و سرافراز باد ملت ایران

نوشیروان ـ  بنیاد ایرانبانان

پنج شنبه  29  تیر 2565  شاهنشاهی | 20  جولای 2006 میلادی